بارفیق
نیمه های شب که خانم به صدای پای استادازخواب بیدارشددیدکه اودراتاق راه می رودپاهایش رامحکم به زمین می کوبدومدام زیرلب تکبیرمی گویدپرسید:آقااتفاقی افتاده؟گفت:خانم خواب دیدم وتعریف کردالان خواب دیدم که من وآقای خمینی درخانۀکعبه مشغول طواف بودیم ناگهان متوجه شدم حضرت رسول(ص)به سرعت به من نزدیک می شودبرای اینکه به آقای خمینی بی احترامی نکرده باشم خودم راکنارکشیدم وبه آقای خمینی اشاره کردم وگفتم ایشان ازاولادشماست پیامبربه آقانزدیک شدوبااوروبوسی کرد.بعدبه من نزدیک شدوروبوسی کردبعدلبهایش راروی لبهایم گذاشت ودیگربرنداشت من ازشدت شعف ازخواب پریدم آنگاه به لبهایش اشاره کردوگفت:خانم هنوزهم داغی لبهای پیامبرراروی لبهایم احساس می کنم. منبع:«کتاب استادمطهری»
+ نوشته شده در یکشنبه دهم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 14:26 توسط یازهرا
|